دنیای یک نویسنده دیوانه و منزوی

تنهایی آنقدرها هم بد نیست.

من از آن آدم‌هایی هستم که خوشبختی‌اشان، نه در میان مردم و در اسارت حرف‌های بیهوده و مهملشان، بلکه در میان صفحات کتاب است.
ترهاتی همچو غیبت و شایعه، بیش از هر چیز آزارم می‌دهند؛ تا جایی که حاضرم هیچ دوستی نداشته باشم ولی درگیر این مزخرفات نشوم.

 

روزی روزگاری,  در جنگل افکار و رویاها، یک عدد امیلی سیلور زندگی می‌کرد. این امیلی سیلور، نام واقعی‌اش امیلی سیلور نبود؛ اما خب هرگز نام واقعی‌اش را نمی‌گفت و دیگران هم چاره‌ای نداشتند جز این که همان امیلی صدایش کنند.

شعر و حس و حال شاعرانه را دوست داشت؛ اما در عمرش یک بیت شعر هم نسروده بود. خب، چرا، سروده بود، خیلی خیلی بیشتر از یک بیت،اما هیچ‌کدام آبرومند از آب در نیامده بودند و او هم  شاعری را محترمانه بوسیده بود گذاشته بود کنار.

نثرهایش چندان خوب نبودند؛ اما آبرومندانه تر از شعرهایش به شمار می‌آمدند و لااقل رویش میشد آن‌ها را در کلبه کوچکش(که شما هم در حال بازدید از آن هستید.) به  نمایش بگذارد.

به خاطر عقایدش، همه فکر می‌کردند کمی عجیب و غریب است. بگذارید از آن‌ها برایتان حرفی نزنم؛ وگرنه هرگز مرا نمی‌بخشد.

او از دنیای تست های روانشناسی هم سر در آورده بود. یک آتنا تایپ به شمار می‌آمد باMbti infjو انیاگرام 5w4.

اگر ولش می‌کردید، دلش می‌خواست بیست و چهار ساعته کتاب بخواند و داستان و دلنوشته بنویسد. کتاب مورد علاقه؟ جین ایر، بلندی.های بادگیر، هری پاتر، برادران کارامازوف و مجموعه امیلی.

فکر نکنید غرق در کتاب بود و اصلا فیلم و سریال نمی‌دید! اتفاقا به شدت شیفته فیلم‌های کازابلانکا، درخشش ابدی یک ذهن پاک و هری پاتر و سریال‌های یک لیتر اشک، گل برفی و آقای آفتاب بود.

خیلی‌ها به او اتهام غرق شدن بیش از حد در رویاها می‌زدند؛ اما او همیشه آن را تکذیب می‌کرد.

نظرات  (۱)

دیگه پست نمیذاری؟

پاسخ:
درود عزیز.
چندتا پست تو پیش‌نویس هستن که به محض ویرایش نهایی، تو وب قرار می‌‌گیرن.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی