دنیای یک نویسنده دیوانه و منزوی

تنهایی آنقدرها هم بد نیست.

من از آن آدم‌هایی هستم که خوشبختی‌اشان، نه در میان مردم و در اسارت حرف‌های بیهوده و مهملشان، بلکه در میان صفحات کتاب است.
ترهاتی همچو غیبت و شایعه، بیش از هر چیز آزارم می‌دهند؛ تا جایی که حاضرم هیچ دوستی نداشته باشم ولی درگیر این مزخرفات نشوم.

سقوط دوریان گری

پنجشنبه, ۷ آذر ۱۴۰۴، ۰۳:۴۵ ب.ظ

سعدی می‌گوید:

- تن آدمی شریف است به جان آدمیت.

نه همین لباس زیباست نشان آدمیت!

خب، شاید یکی باید این را به قهرمان "تصویر دوریان گری"بفهماند.{حاوی اسپویل}

نخستین بار که دوریان را می‌بینیم، او به سان یک فرشته معصوم و پاک است. خود  آقای وایلد هم می‌گوید:

هرکسی حس می‌کرد او خودش را از تمام آلودگی‌های دنیا دور نگه داشته.

اما در اواخر رمان، بازیل، هنرمندی که دوریان را تا حد پرستش دوست داشت، التماس می‌کند:

خواهش می‌کنم به من نگو آدم بد، مایه ننگ و فاسدی هستی!

و به جرم زدن این جرف و حرف‌های این‌چنینی،به قتل می‌رسد. چه شده؟ چه چیزی دوریان گری را از یک برگ گل مغصوم و پاک، به یک قاتل بدل می‌سازد؟

بگذارید پیش از "چرا" به "چگونه" بپردازیم. به هر حال، آدم تا نفهمد چه شده که نمی‌تواند بگوید چرا اتفاق افتاده، موافق نیستید؟

اولین نشان سقوط دوریان گری، داستان سیبیل وین است. زمانی که چنان به دخترک ابراز عشق می‌کند که سیبیل او را "پرنس چارمینگ"خود می‌بیند. البته، برخلاف ماجراهای عاشقانه بعدی، این بار دوریان واقعا قصد سوءاستفاده ندارد. او فقط نمی‌تواند بفهمد عاشق هنر دوشیزه وین شده، نه مفتون خودش. البته این سهل انگاری به هیچ عنوان گناه کمی نیست!

اما دوریان هنوز تباه نشده! در واقع، او با دیدن فساد تصویرش، درمی‌یابد بد کرده و درپی عذرخواهی برمی‌آید؛اما افسوس که گاهی برای عذرخواهی دیر است! سیبیل خودش را به جهان دیگر فرستاده و همین باعث می‌شود دوریان بگوید:

سیبیل وین رو من کشتم!

اما لرد هنری همچو شیطان در گوش دوریان زمزمه می‌کند:

- اشک نریز و عذاب وجدان نداشته باش!

و این نقطه آغاز سقوط اخلاقیست. سقوطی که با لذت‌جویی ادامه می‌یابد و با قتل بازیل از روی خشم، به اوج می‌رسد. 

چرا؟

دوریان در نخستین خطا، فقط یک پسربچه خودخواه و نابالغ است. او درک نمی‌کند فرق تحسین هنر یک بازیگر و مفتون یک دختر بودن چیست؛ اما همانطور که اشاره شد، از این عملش پشیمان می‌شود. شاید این شوک ، می‌توانست دوریان را بالغ کند. می‌توانست کاری کند او کمتر به خودش و بیشتر به دیگران بیندیشد؛ اما امان از لرد هنری! البته راستش را بخواهید، هنری واتون به تنهایی مقصر نیست. هرکسی اختیار خودش را دارد. دو عامل اصلی دیگر سقوط دوریان، به جز تاثیرپذیری از لرد هنری، خودخواهیست.

دوریان از ابتدا خودمحور است و این از رفتارش با سببیل هویداست. این خودخواهی در طول رمان به اوج می‌رسد و در نهایت، او را به جایی می‌رساند که قادر به تشخیص عمل خیرخواهانه از خودخواهانه نیست. 

در نهایت، سقوط دوریان، ترکیبیست از عوامل درونی و بیرونی که در انتها، الماس صیقل‌نخورده را به ذغال تبدیل می‌کنند.{این که چنین چیزی در علم ممکن است یا نیست، دیگر مشکل من نمی‌باشد!}

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴/۰۹/۰۷
Emily silver

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی